«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست!..

۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

فقط دوازده خط و نیم .شمارها 16 خدائی در خدمت پیامبران یا پیامبرانی در خدمت خدا.اسماعیل وفا یغمائی



«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم و گاهی بیشترک مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست  .اسماعیل وفا یغمائی
خدائی در خدمت پیامبران یا پیامبرانی در خدمت خدا

اعتقاد را نباید پنهان کرد. اعتقاد بخصوص وقتی که پس از کوششها و کششها و نفی ها و اثباتها خودش را نشان بدهد جوهر یا وجود بسیار با ارزشی است . من، پنهان نمیکنم کهدر زمینه شناخت جهان راز گرا و جانگرا هستم وهستی را معادل و دلیل وجودی بی نام و بسیار نام میدانم. من جهان را زنده جاوید میدانم ، جهانی که سالهاست فارغ از منافع شخصی من و دیگران و اینکه چه بر سر من می آید معتقدم: شعوری بی نهایت و بسیار شگفت را در خود دارد و حتی پدیده مرگ را در حیطه این شناخت قانونی درست و راهی بسوی مقصدی دیگر میدانم که هیچ نامی بر آن نمینهم. چالشی اگر هست  میان جهل و خرافه است وشناخت و شعور و نه ستیز و دشمنی ابلهانه با خدا یا مفهوم خدا ...
جهان ما جهان زمان پیامبر اسلام و عیسی و موسی و بودا و... نیست . دانش بشری اعلام کرده چهارده و نیم میلیارد سال از آخرین آغاز جهان کنونی میگذرد .
دانش، مفهوم گیج کننده بی نهایت را برای جغرافیای جهان با میلیاردها خوشه های کهکشانی، کهکشان ها، منظومه ها و سیاره ها و و ستاره ها  اعلام کرده است.قوانین غول آسای حاکم بر فیزیک جهان کنونی ونیز قوانین شگفت حاکم بر کوچکترین ذرات و شکفتن زمین و زندگی چون گلزاری در میان احتمالا بسا گلزارهای ناشناس و بر آمدن حیات و جماد و گیاه و جانور و انسان و نیز شکفتن انسان در این میان و از میان شعله های آتش اولیه بر آمدن صدای بالهای کبوتران و سازها و وزش نسیم و طلوع صبح و صدای بوسه عاشقان و زیبائی شعور و شور انسانی و محبت و ایثار و فداکاری، مرا بر آن میدارد تا چشم بر هم بنهم و بیندیشم و در مقابل این همه عظمت و زیبائی، خضوع انسانی و فلسفی را ببینم و بچشم و باور کنم. 
همین ادراک فلسفی که با وجود من آمیخته بمن این اجازه را میدهد که بوی تعفن و گند خرافه و خفت چیزی را که نامش را اعتقاد و خدا و مذهب گذاشته اند و با ان روزگار خود و ما را سیاه و پر از گند و عفونت کرده اند بر نتابم.
به روشنی میگویم من این دستگاه عفن را مطلقا باور ندارم و ایمان روشن من در رد این دستگاه گندناک سر بر آورده است . 
خدای من انسانی طراز خود میطلبد و انسان من خدائی شایسته خود .
انسانی به قامت جهانی که در آن سر بر کشیده نه جهان خرافه و دروغ و ترس. در این حیطه میتوان تاخت و اندیشید، بی هراس و عقاب آسا و مثلا میتوان اندیشید فقط و فقط بعنوان  یکمثال:
 چگونه خدائی این چنین، که بر تارک بی نهایت مورد اشاره نشسته است وجهانی را در حیطه قدرت زیبای خود دارد که حتی تخیل در مسیر اندیشیدن به آن دود میشود ودر میماند، یکمرتبه و در حیطه جدالی که میان پیامبرحتما والا مقام اسلام ودشمنان او در جنگی سیاسی – عقیدتی که در شنزارهای عربستان چهارده قرن قبل در جریانست ، کار از دست بنهد واز بیدر کجای این بی نهایت که کل زمین در آن حتی بمثابه پشکل بزی نیست علیه ابولهب مادر مرده عموی پیامبر و عیال بی همه چیزش!! بزبان عربی وبا درود به خودش! فریاد بر آورد :
بسم الله الرحمن الرحیم تبت یدا ابی لهب و تب (1) ما اغنی عنه ماله و ما كسب (2) سیصلی نارا ذات لهب (3) و امراته حماله الحطب (4) فی جیدها حبل من مسد5
بنام شخص خودم   که بخشنده و مهربانم.بریده باد دو دست ابولهب! مال و منالش دردی دوا نمی کند.بزودی زنده زنده می سوزانمش!.و زنش هیزم کش آتش میشود.و طنابی از لیف خرما به گردنش میبندیم.
از تناقض ذهنی  و عجز و بی شعوری خودم در باره اول آیه و اعلام مهربانی و بلافاصله سوزاندن و دست بریدن و.... بگذرم که من البته نمی فهمم وباید تفسیرش را از برادران داعشی پرسید ولی:
من وقتی آن مفهوم فلسفی و عظیم خدا را و جهانشناسی کنونی را کنار این سوره حتما مقدس میگذارم. راستش گیج میشوم. این خدا اگر منطقه ای یا عربی یا ایرانی بود یک حرفی! میشود گفت و باور کرد ،که او عصبانی شده ودارد از منطقه و مملکت و رسول خودش با زدن توی سر یک عرب بدبخت مخالف پیغمبرش یعنی ابولهب و زنش وظیفه خدائی اش را انجام میدهد و بقول ملاها منبری اش میکند وبقول دشمنان ملاها به اطلاعات متصلش میکند!.
 تناقضاتش هم بی اشکال است و اینکه اول آیه میگوید بنام خودم که رحمان و رحیمم و بلافاصله بگوید دست ابولهب را میبرم. چوب در فلانجایش میکنم.زنده زنده می سوزانمش و زنش هم باید هیزم بیاورد و گزارش «شرف به یغما رفته» بنویسد تا چشم ابولهب کور شود. 
در ابتدا باید گفت خداجان قربان قد و قامتت بروم و فدای کوچکترین پر جبرئیلت گردم که احتمالا مانند شاخ سبیل مالک دوزخ سی چهل فرسخ طولش است و ده دوازده فرسخ عرضش! آخر عزیز بندگان خودت را خر فرض کرده ای که در ظرف فاصله چهار کلمه ابتدا سخن از رحمت و رهائی میکنی و بلافاصله میگوئی میگیرم و میبرم و و« بند از بند جدا میکنم» و چوب در فلان منتقد و مخالف میکنم. و به ابولهب میگویم در مقابل تمام فرشتگان به زنش بگوید عفریته و زنش هم به او بگوید ملعون!آخر تناقض هم حدی دارد و اگر ما آدمها میگوئیم تو که خدائی باید حواست جمع باشد که این بدبخت ابولهب و زن تحت ستم مضاعفش را آنهم در عربستان  خودت آفریده ای و در جنگ فامیلی و دعوای سیاسی تشکیلاتی پیغمبرت نباید اینطوری وارد شوی یا با سنگینی بیشتر وارد شوی. خودت فکر کن اگر جد نئندرتال بنده در صد هزار سال قبل می خواست علیه ابولهب چیزی بگوید و با استخوان گاو بر سرش بکوبدنرمتر از این نمی گفت.
من حرفی برای یک خدای منطقه ای و ملی و طایفه ای ندارم. تاریخ پر از این نوع خداهاست و درب هر اصطبل اندیشگی کهنه را که باز کنید یک گله از این نوع خداهای منطقه ای بدون افسار و پالان بیرون میریزند اما مفهوم زیبای فلسفی  روح و جان ناشناس و اشنای جهان خدائی که عشق را آفرید، خدائی که ابوسعید میگفت بگوئید کجاست که او نیست تا بگویم کجاست که او هست!یعنی هستی=خدا، و تعداد کهکشانهایش مینیمم 200 میلیارد است لینک(چه تعداد “کهکشان” وجود دارد؟) و در درون هر کهکشان بیش از صد میلیارد ستاره وجود دارد وداستان روئیدن یگ برگ بر درخت داستان هزاران فرایند است نمی تواند با این خدا که یکمرتبه به ابولهب و عیالش بند می کند و چهارده قرن است که ما داریم زندگی فلسفی و مذهبی مان را با الگوهای او می سازیم بخواند.
اگر رفقا چیزی در این مورد دارند راهنمائی بفرمایند و اگر مومنانی هستند که واقعا ارتباط عینی یا ذهنی با او دارند به او بگویند :
نازنین خدا منظورم نازنین الله!در قرن بیست و یکم بریدن دست امثال ابولهب ممنوع است و این بد آموزی موجب شده داعش بگیرد ببرد و نیز اگر به زنش اسائه ادب کنی انجمنهای حمایت از زنان  سبیلت را دود میدهند ونیز زنده سوزاندن آدمها کار بسیار بدی است وبسیار بد آموزی دارد  و خلاصه این کار تو از موضع خدا حتی بدتر از کار کسی است که در موضع پر عظمت رهبری انقلاب قرار دارد و می آید و اعلام میکند مترجم فلک زده اش کار قوم لوط را کرده است .از قول بنده به ایشان اینها را بگوئید و نیز اضافه کنید شاعر سابق  متاسفانه لاخدا نیست که بگیری به اسم الحاد دخلش را بیاوری که او دیریست در در دامان مهر بی نهایت خدای جهانی خودش پناهنده فلسفی - سیاسی است و کاری از دست خداچه های منطقه ای علیه او  بر نمی اید.
اسماعیل وفا یغمائی
31 می 2015 میلادی

۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

فقط دوازده خط و نیم .شمارها 15 چرا خدا را باور داریم؟اسماعیل وفا یغمائی


«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم یا بیشترک!مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست
________________________________________
چرا خدا را باور داریم؟ کمتر به این بطور جدی فکر کرده ایم!. دلایل ما کمتر دلایل روشن یا نیمه روشن جدی فلسفی و جهانشناختی است.دلایل ما بیشتر دلایل سنتی است ! همان دلایل آخوندها، یا دلایل شخصی ناشی از ضعفهای ماست.
خدا را قبول داریم زیرا خیلی زورش زیاد است.حریفش نمیشویم.نشسته است در آسمانها و منتظر است تاما بمیریم و چرتکه اش را بردارد و ببیند ما چه کرده ایم؟ خدائی که از کسی اجازه نمی گیرد و کارش همین است. خدائی که گویا جهان بی نهایت را آفریده است تا در پایان و مستمرا به حساب ما برسد.میترسیم این خدای گردن کلفت ما را ببرد به جهنم پس قبولش میکنیم.سودای بهشت و جاودانگی هم باعث باور خداست.بی آنکه فکر کنیم با این دستگاه مکانیکی سنتی یا شخصی جاودانگی خود یک تراژدی خواهد بود و بهشت با نعمات معمولش بسیار خستگی آور.خدا را باور داریم زیرا می ترسیم.زیرا جهان بزرگ است و نمی توانیم تفسیرش کنیم.نمی توانیم باعث و بنای قوانین اش را بشناسیم.خدا را باور داریم زیرا دائم در معرض خطریم.خدا را باور داریم زیرا میخواهیم حمایتش را جلب کنیم و شاید هم با جلب حمایتش در قدرتش شریک شویم.خدا را باور داریم زیرا قبل از ما قرنها باور داشته اند.خدارا ، خدائی اینچنین را باور داریم ، خدائی بسیار قدرتمند و ترسناک و به اندازه جهان جهل و هراس ما ناشناس و مبتذل  . او را باور داریم بی آنکه در تمام عمر بطور جدی به باور خود بیندیشیم. زاده میشویم. با قفسی در پیرامون خود که پیش از ما ساخته شده و ما تعمیرش میکنیم وبا ما همه جا می اید و تنها در گور از ما جدا میشود .زندگی میکنیم بی آنکه بدانیم در تمام عمر  بی بر آوردن سری در افق کنکاشی حقیقی و فلسفی  و بی وحشت،و بی چشیدن حتی یکبار اندیشسدن شجاعانه و آزاد  در تمام طول زندگی  بواقع بی خدا و تنها، و تنها با قفس خود زیسته  و بازیچه وحشتهای خود بوده ایم ونام این همه را خدا و باور به خدا نهاده ایم. می توانیم کمی به این فکر کنیم. به خدای خود و باور خود. هنوز دیر نشده است.
30می 2015

فقط دوازده خط و نیم و گاهی بیشترک.شماره 14. لطفا از الله و پیامبر بزرگوارش بپرسیم. اسماعیل وفا یغمائی


«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم یا بیشترک!مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی 
بی ضرر نیست
  لطفا از الله و پیامبر بزرگوارش بپرسیم. ا
من اطمینان دارم اسدالله لاجوردی با اعتقاد به الله ومحمد و با اطمینان به رستگاری مرد و رفت.تردید ندارم سردار سلیمانی و همسانان او مومنند و با ایمان!در ایمان واعظ طبسی که با هم در زندان مشهد بودیم و شیخ صوفی مسلک ساده زیستی بود و الان امپراطور استانقدس رضوی است شکی نیست!
و عسکر اولادی هشتاد درصد مطمئن بود دربان بهشت منتظرش است. امثال انها زیادند. نیز شک ندارم بخشهای قابل توجهی از مردم ایران، توده های مردم به الله ورسول بزرگوارش محمد مومن اند و مومن خواهند بود و آرامش روحیشان زاده ایمانشان است. امثال لاجوردی و عسکر اولادی و سردار سلیمانی و واعظ طبسی بجز در دنیای اعتقاد ، در عرصه عمل دلایل مستحکمی برای ایمان و اعتقاد خود دارند. خداوند به یک بچه شهرستانی ساده مقاماتی داده که میتواند در سرنوشت سوریه و عراق نقش بازی کند. عسکر اولادی یک کاسب ساده بازار از لطف اسلام و الله مینیمم میگویند صد و بیست میلیون دلار پول حلال اندوخت. لاجوردی که یک گویا لباس زیر فروش بود دادستان شد و هر که را اراده کرد کشت و نامش در تاریخ ثبت شد. واعظ طبسی که شیخی ساده بود خداوندگار استان خراسان است .انها دلایل متقنی برای ایمان به الله و محمد رسول الله و سایر چیزها دارند.

دوستان! عزیزانی که به من میل میزنید و از بی ایمانی من رنجیده اید!ممنونم.من بی ایمان نیستم. من ایمانی دیگر میجویم . ایمانی ونیروئی شایسته این جهان وانسان قرن بیست و یکم و پیامی از خدائی که جدامایه شرم و خجالت و آبرو ریزی نباشد.آخر جلوی کدام خدا من باید زانو بزنم! و جلوی کدام پیامبر با کدام پیام!! تعظیم کنم. یاد شمس تبریزی بخیر که فرمود:
من محمد را جز برادر خود ندانم
این شیخ را بنگر که دیروز از فلان مادرش بیرون آمده و مرا به اطاعت میخواند
نقل به مضمون به نظرم از خط سوم دکتر صاحب الزمانی
 اگر فرصتی بود برایتان مینویسم من چگونه فکر میکنم ولی قبل از آن برایتان علل ایمان مستحکم امثال لاجوردی و عسکر اولادی و سردار سلیمانی را نوشتم. فارغ از همه بحثهای تئوریک خواهش میکنم درخواست مرا جدی بگیرید. بیائید در کنار هم بنشینیم و صادقانه ازالله جل و جلاله و محمد رسول الله پیامبر عظیم الشانش بپرسیم از آغاز ورود الله و محمد و اسلام شما برای ما چه کرده اید؟ صادقانه بپرسیم و پاسخ بخواهیم که واقعا چه سودی از وجود شما در طول تاریخ هزار و چهارصد و چند ساله نصیب مردم ایران شده است؟ راستی اگر شما نبودید وضع ما بدتر از اینی بود که هست؟ و اگر بدتر بود به چه دلیل؟ بپرسیم شما براستی چه چیزی بما دادید؟ و چه چیزی را از ما سلب کردید.واقعا به این فکر کنیم.
رفقا
به عمر من و شما قد نمیدهد ولی اطمینان داشته باشید. فارغ از آنها که الله همه چیز منجمله مال و جان و ناموس ملتی را به آنها داده و فارغ از مردمانی که هنوز تا مرز تضاد فکری شاید یک قرن فاصله داشته باشند ، جدال سیاسی و اجتماعی در بخصوص ایران در جائیکه اندیشه قد میکشد و نه گذرگاه انسانریختها به مرز فلسفی رسیده است. در این تردید نکنید اگر اهل اندیشه اید، و مطمئن باشید که مثلا بنده به دلیل حجم و وزن یک و نیم میلیارد مسلمان! ومثل گوساله ای که قرنها به بوی مادرش عادت کرده دیگر نمیتوانم فقط به دلیلتعداد مسلمانان حتی اگر ده میلیارد هم بشوند و عادت سنتی به بوی الله و آن بهشت و دوزخ مسخره و هول انگیز او را بپرستم .. آن مرحله را همان گاو! خورد خیلی از ما هیچ اعتقادی واقعی نمیتوانیم داشته باشیم فقط به بوی خوش خدا وعطر دل انگیز رسولش عادت کرده ایم و حوصله نداریم فکر کنیم وبدانیم انسان به اندیشه و حرکت در اندیشه انسان است و نه اینکه روی دو پا راه میرود و فقط بقول فرانسویها قنیفله میکشد و از بوی حتی تعفن والده اش احساس امنیت میکند...ولی گویا  خیلی از ماها...همین طور راحت تریم!! .....

فقط دوازده خط و نیم .شمارها13سلام دموکراتیک مطلقا وجود ندارد.اسماعیل وفا یغمائی


«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم یا بیشترک!مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست
اسلام دموکراتیک مطلقا وجود ندارد!آزادی، دموکراسی و سکولاریزم بما میگویند انسانها در اعتقادات شخصی خود آزادند. انسانها میتوانند هر چیزی را پرستش کنند. نباید مزاحمشان شد. باید دولت دموکراتیک از آنها دفاع کند. این اعتقاد من هم هست . اما وقتی ...

از اسلام دموکراتیک سخن گفته میشود و رنگ سیاسی به آن زده میشود و میخواهند یک دولت، یا جمهوری اسلامی!یا یک جامعه بی طبقه توحیدی یا یک جمهوری دموکراتیک اسلامی! با زیر بناهای خیالی – دموکراتیک اسلام بسازند باید واقعا حواسمان جمع باشد.تجربه و درد و خون بس است. اسلام دموکراتیک مطلقا!، مطلقا در طول تاریخ نه و جود داشته و نه وجود دارد و نه وجود خواهد داشت.من بعنوان یک پژوهشگر تاریخ بدون هیچ غروری  ولی با ایمان و بخاطر دفاع از مردم خود همین مردم مسلمان و غیر مسلمان میگویم که تاریخ ایران و اسلام را بخوبی میشناسم.فکر میکنم سی سال تحقیق جدی برای شناخت , و تجربه  عملی سی چهل ساله تا حدی  کافی باشد. چشمهایمان را باز کنیم.برویم و از تاریخ بپرسیم.خودمان را از تفکرات خیالی و ابلهانه سم زدائی کنیم.اسلام در ایران با کشتار و خونریزی و غارت وبردگی وارد شد.تاریخ میگوید ایرانیان دو قرن مقاومت کردند ودهها بار شوریدند. ایران ذره ذره فتح شد. اسلام ایرانی  غیر رسمی با گذر ازفیلتر فرهنگ ایرانیو تلاش صدها عارف و شاعر و اندیشمند برای رام کردن آن هیولای اولیه بوجود آمد و نباید فرهنگ و زیبائیهای مذهبی مردم را با اسلام سیاسی قاطی کرد.اسلام حکومتی و سیاسی همیشه غیر دموکراتیک و خشن وجبار بوده است. در طول تاریخ ایران از وقتی که اسلام به ایران وارد شد چه از سنخ سنی و چه شیعه با دموکراسی بیگانه بوده است. اسلام دو نمونه سربداران و علویان را در طول تاریخ ایران ارائه کرد که گویا مایه افتخار است ولی در بنیادها مایه افتضاح است.  هردو در بنیادها و کارکردهایشان بسیار ارتجاعی و سرکوبگر و مشابه رژیم کنونی ایران بودند و دمار از روزگار مردم در آوردند. از اغاز تاریخ اسلامی ایران اسلام همواره عصای دست تمام پادشاهان  و امیران سرکوبگر از سلطان محمود تا امیر تیمور و تا شاهان قاجاربوده و مذهب آمیخته با سیاست همواره در خدمت قدرت ارباب قدرت و تحمیق مردم بوده است. به باور رهبران مجاهدین، و چنانکه دائم تکرار میکنند اسلامی که گویا از محمد حنیف و قبل از آن از بزرگانی مثل سیدجمال، میرزا، طالقانی، بازرگان ، شریعتی شروع شده و با مجاهدین و بخصوص رهبر عقیدتی به گل نشسته اسلامی است طراز دموکراسی و میتواند دموکرات باشد و دموکراسی نوین را بنا کند . این مطلقا خیالی و نادرست و غیر صادقانه است. فرهنگ اسلامی میتواند بعنوان بخش مهمی از فرهنگ جامعه ایران نقش مثبت خود را ادا کند ولی سخن گفتن از حکومتی با اسلام دموکراتیک جز خیالپردازی نیست.پدران ما از نخستین تهاجم به ایران تا امروز اسلام حکومتی را صدها بار تجربه کردند وما هم اسلام خمینی را تجربه کردیم و هم اسلام رهبر عقیدتی را و تجربه عینی و تئوریک و عملی ما،ویران شدن خانواده هایمان،زیر پا نهادن برخی  مقدسات معمول مذهبی به بهانه اسلام و انقلاب،توجیه و تفسیر همه بیشرمیهای سیاسی و شخصی با سس اسلام و انقلاب و دموکراسی توهین وسرکوب دائمی فکری،آوارگی و نابودی فیزیکی و روحی اطفال و فرزندانمان،به سزبازی گرفتن نوجوانان چهاره پانزده ساله.فحاشی برادری که خواهرش را فاحشه مینامد و میخواهد اسلام دموکراتیک بنا کند!، اطلاعاتی خواندن زنی شوهرش را با چهل سال سابقه مبارزاتی،توهین برادری به برادری به اذن پرچمدار انقلاب دموکراتیک!توهین به رفقائی که چهل سال بخاطر دموکراسی جنگیده اندو آنها را با رذالت و شقاوت و ناجوانمردی گویا دموکراتیک به جلادان خامنه ای چسباندن، توهین به مرضیه و احمد شاملو، جان کندن هزاران نفر در میان بیابانهای بی آب و علف و هزار نمونه ناگفته دیگر ما بما میگوید.اسلام بعنوان اعتقاد شخصی و دینی تحت حمایت دولت دموکراتیک مشکل آفرین نیست. باید به مسلمانان و اعتقاداتشان با احترام برخورد کرد اما سخن گفتن از اسلام دموکراتیک بعنوان نظام حکومتی چه از نوع راست یا چپ یا میانه یا از خوشخیالی است و عدم شناخت تاریخ ایران و اسلام ویافرصت طلبی کسانی که میخواهند پس از خمینی از نمد اسلام کلاهی برای خود دست و پا کنندکه به نظر من با تجربه ای که در ایران و خاورمیانه و آفریقا و بسا نقاط دیگربطور روزمره دارد میگذرد و با ظهور انواع نیروهای اسلامی از خمینی گرفته تا طالبان و داعش و بوکو حرام و جماعت وووو   در تماشای جهانیان قرار داردو در تماشای تک تک ماقرار دارد ومیتوان پرسیدو صادقانه و روشن این سئوال را در برابر خود قرار داد که:
براستی این چه اسلامی است! و این چه جوهره ای است! که در طول چهارده قرن دهها و صدها نماد ارتجاعی و خشن و بیرحمانه و خونریز و وحشت آفرین و صد درصد غیر دموکراتیک خود را در ایران و تمام کشورهای مسلمان ارائه کرده و در قرن بیست و یکم هر روز دربخشهای عظیمی از دنیا در حال فاجعه آفرینی است ولی در طول چهارده قرن حتی نتوانسته چند نمونه انگشت شمار از اسلام دموکراتیک را ذات  خود ارائه کند. براستی چرا؟و حالا باز هم پس از خمینی و خامنه ای ذکر جمهوری دموکراتیک رادر این تریبون و آن تریبون غرغره کنید ویاوه سر کنید و برای حقیقت تره خورد نکنید اما مطمئن باشید دوران این ترهات در آنجائی که سلولهای عصبی و پیشتاز تاریخ می تپد و رشد میکند سپری شده است و شما مدتهاست که به نحو رقت انگیزی متعلق به گذشته اید..اسلام دموکراتیک مطلقا برای مردم وجود نداشته و ندارد و فقط برای امیران! اخوندها! فقیهان! رهبران مذهبی و عقیدتی و اطرافیانشان وجود داشته که بطور دموکراتیک هر غلطی خواسته اند کرده اند و هر یاوه و مزخرفی را به خورد همگان داده اند و بر خر مراد سوار بوده اند و با ضرب فریب و تحمیق یا سرکوب و مجازات یا توهین و تحقیر و تهمت دهان ها را بسته اند.
 وبا تجربه شخصی هزاران تن چون خود من:
 اسلام دموکراتیک مطلقا، تاکید میکنم مطلقا در طول تاریخ نایافتنی و کیمیاست. اگر در گذشته و حال وجود داشته یک نمونه فقط یک نمونه اش را نشان بدهید........

چهارشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۴ ه‍.ش.